
معمّم شدنِ من
لباس روحانیت یا لباس طلبگی ، ترکیب همین عبا و عمامه است به علاوه ی قبا یا لباده . ( اگر شد بعد ها مطلبی درباره ی لباس طلبگی خواهم نوشت . ) طلبه ها نسبت به پوشیدن لباس روحانیت دو دسته هستند : گروهی…
سعی کن تا « ذهنت » را باز نکرده ای ، « دهانت » را هم باز نکنی.
هر که « الفبای طلبگی » را نداند ، دچار « جهل مرکب » می شود و هرکه با زیر و زِبَر « آیات علم » و « سوره های معرفت » بیگانه باشد ، قرائتش غلط خواهد شد.
پس باب اول کتاب حوزه ، آموختنِ این الفبا و آشنایی با حرکات وسکنات این فرهنگ است . تا طلبه از « طلبه نما » متمایز شود .
زندگی شان عطف به مبدأ است و وصل به معاد . با نفی خود ، اثباتِ خدا می کنند و غرور را از نفس خویش جدا می کنند .
در محرمات ، اهل توقف اندو در شبهات ، اهل احتیاط . ضمیر خود را در افق تقوا ظاهر می سازند . با شُهرت و نام ، خود را گم نمی کنند و با پُست و مقام و چند سلام ، پشت به حوزه نمی کنند و « معانی » نخوانده به « بیان » نمی پردازند.
به جرح و تعدیلِ نفس مشغولند و هر روز ، عمرِ خود را « تجزیه و ترکیب » می کنند .
افعال شان بی حرف علّه ، به مصدر خلوص بر می گردد . اسم شان مبنی بر فتح است و فعل شان لازم و حرفشان جازم .
نه در حرف ، منفی بافند و نه در ادعا اهل لاف و گزاف . نه در جای وقف ، حرکت می کنند و نه در جای حرکت ، اهل وقفند .
از معتکفانِ حجره ی « لم و لمّا » بیزارند و از سایه نشینانِ « لیس و لا » برکنار .
مشتق اند ، اما از علم . جامدند ، اما بر دین . اجوف اند ، اما از ریا . ناقص اند ، اما از رذایل . مجرّدند ، اما از تعلقات . مزیدند اما در فضایل . قبای ریاضت بر تن دارند و عبای عبادت بر دوش . نعلینِ اراده در پا و زمزمه ی تهجد در گوش . با عینکِ بصیرت ، کتابِ نفس را مرور می کنند . با ذرّه بین محاسبه ، عیوب خود را می یابند و با قلمِ تهذیب ، خطا ها را اصلاح می کنند .
به حجت ظاهر قائلند ، اما از باطن خود غافل نمی شوند . حاشیه می خوانند ، اما در متن اند . هم آشنا به اشارات اند ، هم کنایه . هم اهل رسالتند، هم رساله .
هم صاحب کفایتند ، هم کفایه . هم اجازه ی « جهاد » می گیرند ، هم « اجتهاد » .
« ماهیت » را فدای « وجود » نمی کنند و بر متنِ دین ، حاشیه ی دنیا نمی زنند . فروع نفسانیات را به اصول الهیات بر می گردانند . نه در عرصه ی جر و بحث ، مجرورِ جدل می شوند و نه ازخط اصیل ، نسخه ی بدل .
از محکمات دین ، طفره نمی روند و در متشابهات دل سرگردان نمی شوند .
نه « رسائل » را وسیله ی دنیا می کنند و نه « مکاسب » را دکان کسب می سازند .
نه در شعر ، قافیه خلوص را می بازند ، نه در خطابه ، قولِ بلا عمل دارند . نه در تألیف به تفرقه می افتند و نه در تحقیق از حق دور می شوند . نه در فکر ، دچار دور و تسلسل اند ، نه در عمل اسیر جهل و تغافل .
صرفشان حرف را از معاد می زند . نحوشان ، صرف آخرت می شود . کلامشان تجریدی است و فلسفه شان صداریی . فقه شان جواهری است و اصولشان رسائلی .
منطق شان عاشورایی است و حماسه شان حسینی و عرفان شان سجادی . بدیع شان بدعت ستیز است و بیان شان شبهه سوز و از بدایه ی حکمت تا نهایه ی حکومت، در خط امام و ولایت اند . از مقدّمات، فراتر می روند ، از سطح به عمق می رسند و در خارج ، به داخل می اندیشند . هم حجره ی « حالند » و هم بحثِ « اشتغال » .
بیش از « مدرک » به « درک » می اندیشند . بیش از « مدارج » به « معارج ». درسشان « تکلیف » است و امتحانشان « جهاد » و قبولیشان « شهادت » .
این ها گوشه ای از الفبای طلبگی است.
خدایا ما را با الفبای این کتاب ، آشنا بگردان ، « عَرَض هایمان » را « جوهر » کن و « مفردهایمان » را « جمع » گردان . انقلابیون ما را « مقدس » و « مفید » کن و مدرسانمان را چون « مدرس » و « شهید » .
خدایا تا مار را اهل « ضمیر » نکرده ای ، « ظاهر » نکن .
این متن ، عیناً بیانات ارزشمند استاد جواد محدثی می باشد .
نه در حرف ، منفی بافند و نه در ادّعا اهل لاف و گزاف . نه در جای وقف ، حرکت می کنند و نه در جای حرکت ، اهل وقفند .
نه « رسائل » را وسیله ی دنیا می کنند و نه « مکاسب » را دکان کسب می سازند .
بیش از « مدرک » به « درک » می اندیشند . بیش از « مدارج » به « معارج ». درسشان « تکلیف » است و امتحانشان « جهاد » و قبولیشان « شهادت » .
این قسمت ها واقعا زیبا بود ودر کل تمامش عالی بود .
با سلام . بله . قلم استاد محدثی واقعاً گیرا و زیباست …